معنی فضل بن سهل

لغت نامه دهخدا

فضل بن سهل

فضل بن سهل. [ف َ ل ِ ن ِ س َ] (اِخ) سرخسی. ذوالریاستین. رجوع به ذوالریاستین شود.


فضل سهل

فضل سهل. [ف َ ل ِ س َ] (اِخ) فضل بن سهل ذوالریاستین. رجوع به ذوالریاستین شود.


فضل بن حسن

فضل بن حسن. [ف َ ل ِ ن ِ ح َ س َ] (اِخ) طبرسی. رجوع به طبرسی فضل بن حسن شود.


فضل بن محمد

فضل بن محمد. [ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ) قضبانی بصری. رجوع به فضل بصری شود.

فضل بن محمد. [ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ) لوکری، مکنی به ابوالعباس. رجوع به ابوالعباس لوکری شود.


فضل بن احمد

فضل بن احمد. [ف َ ل ِ ن ِ اَ م َ] (اِخ) اسفراینی. رجوع به ابوالعباس اسفراینی شود.


فضل بن عباس

فضل بن عباس. [ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با] (اِخ) ربنجنی بخارایی. رجوع به ربنجنی شود.

فضل بن عباس. [ف َ ل ِ ن ِع َب ْ با] (اِخ) ابن ربیعبن حارث بن عبدالمطلب. یکی از زعمای مدینه در قیام علیه بنی امیه بود و در وقعه ٔحره به سال 63 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).


فضل بن عبدالصمد

فضل بن عبدالصمد. [ف َ ل ِ ن ِ ع َ دُص ْ ص َ م َ] (اِخ) رقاشی. رجوع به ابن رقاشی شود.


فضل بن جعفر

فضل بن جعفر. [ف َ ل ِ ن ِ ج َ ف َ] (اِخ) المطیع ﷲ خلیفه ٔ عباسی. رجوع به مطیع ﷲ شود.

فضل بن جعفر. [ف َ ل ِ ن ِ ج َ ف َ] (اِخ) ابن فضل بن یونس نخعی. شاعری نابینا از مردم کوفه بود. در آغاز خلافت معتصم در بغداد سکونت گزید و وی را مدح گفت و نیز متوکل و فتح بن خاقان و بعضی دیگر از سران آن زمان را ستوده است. وفاتش بسال 255 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی از نکت الهمیان).


فضل بن قدامة

فضل بن قدامه. [ف َ ل ِ ن ِ ق ُ م َ] (اِخ) ابوالنجم فضل بن قدامه العجلی. از اکابر رجزگویان شعر عرب و معاصر عبدالملک بن مروان بود و در مجالس عبدالملک و فرزندش هشام حضور می یافت. وفات او به سال 130 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی).

حل جدول

فضل بن سهل

وزیر ایرانی مامون


فضل بن سهل، ابن یزداد

وزیر ایرانی مامون عباسی


فضل بن سهل ، ابن یزداد

وزیر ایرانی مامون عباسی

معادل ابجد

فضل بن سهل

1057

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری